در ششمین قسمت این مجموعه از مقالات قصد داریم به بررسی مسائل مربوط به سلامت روان، ابعاد اجتماعی و اختلالات مرتبط به روانتنی جمعی مسمومیتها بپردازیم.
وظیفه خود میدانیم که مجددا تاکید کنیم که قصد ما در آیفا بررسی عوامل احتمالی دخیل در مسمومیت زنجیرهای دانشآموزان ایرانی براساس شواهد و گزارشهای ارائه شده از سوی آنها و کادر درمان است. بدیهی است که به دلیل عدم دسترسی مستقیم به بیماران و نمونههای آزمایشگاهی، این سلسله گزارشها تنها و تنها براساس منابع علمی موجود در رابطه با استفاده از گازها و عوامل مسمومیتزای شناختهشده نوشته میشود.
بیشتر بخوانید:
- بررسی عوامل مربوط به مسمومیتهای زنجیرهای دانشآموزان ایرانی (قسمت اول: مقدمه)
- بررسی عوامل مربوط به مسمومیتهای زنجیرهای دانشآموزان ایرانی (قسمت دوم: نامزدهای احتمالی)
- بررسی عوامل مربوط به مسمومیتهای زنجیرهای دانشآموزان ایرانی (قسمت سوم: واجهه با مواد شیمیایی ناشناخته: نشانهها، راههای مقابله و مدیریت مسمومیتهای احتمالی)
- بررسی عوامل مربوط به مسمومیتهای زنجیرهای دانشآموزان ایرانی (قسمت چهارم: یافتههای آزمایشگاهی برای تشخیص مسمومیتهای شیمیایی)
- برسی عوامل مربوط به مسمومیتهای زنجیرهای دانشآموزان ایرانی (قسمت پنجم: آزمایشهای سمشناسی، مدیریت و درمان مسمومیت با گازهای ناشناخته در اورژانس)
در زمان بروز بحرانهای عمومی از جمله بلایای طبیعی، جنگ، حملات تروریستی و مسائلی از این دست، مشکلات روانی در کنار مشکلات جسمانی مصدومان اهمیت ویژهای مییابند. در این دوران اضطراب، استرس و سایر فشارهای روانی سبب میشوند که مجروحان و حتی دیگر افراد حاضر در محیط که الزاما از لحاظ جسمانی آسیب ندیدهاند، علائم جسمانی خاصی را نشان دهند که دلیل بروز آن بیشتر آسیبهای روانیست.
یکی از مسائلی که در مورد مسمومیت دانشآموزان ایرانی مطرح شده وجود اختلال روانتنی جمعی است. براساس اظهارات تعداد قابل توجهی از مقامات ایرانی آنچه در مساله مسمومیت سریالی دانشآموزان اتفاق افتاده کاملا منشا بیرونی داشته است. مقامات جمهوری اسلامی بارها در مورد تشکیل کمیته حقیقتیاب برای بررسی تخصصی سموم بکار رفته در این حملات و همینطور شناسایی عوامل آن سخن گفتهاند. گرچه که اغلب این وعدهها درباره تحقیقات جامع در مورد فجایع اخیر از سطح حرف فراتر نرفته و هیچ گزارش تخصصی و علمی مشخصی در این رابطه از سوی مسئولان منتشر نشده است.
با این حال این سوال همواره مطرح شده که علائم بیماری موجود در قربانیان حوادث اخیر تا چه اندازه به دلیل وجود ماده شیمیایی و تا چه حد به دلیل مشکلات روانتنی ایجاد شده است.
بحث در مورد این موضوع بدون درک مقدمات چندین بحران جاری در ایران غیرممکن خواهد بود: اولین مساله بحران مشروعیت است. آنچه در جنبش «زن، زندگی، آزادی» در داخل ایران اتفاق افتاده به جهانیان یادآوری کرده است که اعتماد عمومی مردم به اخبار حکومتی و گفتههای مسئولان بسیار اندک است.
مساله دوم بحران صلاحیت است که میتواند بهعنوان میراث بلندمدت فساد، بیتوجهی به دانش تخصصی، و ارتقای سیستماتیک بیکفایتی توسط حکومت ایران در نظر گرفته شود (این را میتوان به عنوان میراث بلندمدت انقلاب فرهنگی ردیابی کرد). فقدان شفافیت و نگاه امنیتی به دادهها و اطلاعات بهداشت عمومی از دیگر مواردی هستند که صلاحیت اطلاعات اعلام شده از سوی حکومت را زیر سوال میبرند.
در نتیجه با توجه به آنچه پیشتر گفتیم، بیان فرضیه «اختلال روانتنی جمعی» در زمانی که هنوز عوامل فیزیکی و شیمیایی مربوط به حادثه بررسی نشده و اطلاعات دقیق از وجود یا عدم وجود آنها در دسترس نیست، بسیار خطرناک و گمراهکننده است و پیامدهای بالینی و اخلاقی دارد.
باید به این مساله توجه داشت که با توجه به ابعاد موضوع و شواهد موجود که مهر تاییدی بر وجود ماده شیمیایی در مسمومیتهای زنجیرهای زدهاند، زنانه کردن این فاجعه انسانی با استفاده از عباراتی چون «هیستری جمعی» از لحاظ تاریخی بحثبرانگیز و مردود است، و ابعاد زن ستیزانهی آن در طول تاریخ روانپزشکی به تفصیل مورد نقد قرار گرفته است. استفاده هدفمند حکومت از این واژه نه تنها عمداً بر بستر آسیبزای اجتماعی-سیاسی این بحران را سرپوش میگذارد بلکه سبب نادیده گرفتن این واقعیت خواهد شد که علائم روانی و فیزیکی در موقعیتهای مشابه با یکدیگر همپوشانی دارند.
بنابراین استفاده از واژه «هیستری جمعی» نه تنها بار منفی و زن ستیزانه قابل توجهی را در رابطه با «زنانه» انگاری مساله القا میکند، از لحاظ علمی و تاریخی هم برای شرح آنچه در حملات زنجیرهای اخیر رخ داده کاملا مردود است. اما طرح آن این سوال را ایجاد میکند که آیا حکومتی که برخورد قاطع و شفافی در برابر حوادث اخیر نداشته خود به دنبال ایجاد «ترس جمعی» در همه یا اقشاری از جامعه است؟
اکنون سوال کلیدی ما درباره این مساله است که به چه علت افرادی سعی کردهاند که خواسته یا ناخواسته حملات زنجیرهای را به اختلالات روانتنی پیوند بزنند؟ پیامدهای این کار بر فرآیند تحقیق درباره مسمومیتهای زنجیرهای، عدالت و پاسخگویی مسئولان چه خواهد بود؟
در حال حاضر اولویت اول حفاظت از دانشآموزان و درخواست برای تحقیق از سوی نهادهای مستقل بینالمللی است.
بحث اختلالات روانتنی جمعی از ۶۰۰ سال پیش تاکنون در فرهنگها و محیطهای گوناگون مطرح شده اما به ندرت در طول آموزش پزشکی به آن پرداخته میشود. تمایز این اختلال از بیوتروریسم، بیماریهای عفونی در حال شیوع سریع یا قرار گرفتن در معرض سموم حاد دشوار است. شیوع اختلال روانتنی جمعی اغلب توجه رسانهها را به خود جلب میکند و میتواند پیامدهای بهداشت عمومی، اجتماعی و اقتصادی عمیقی بر جوامع و افراد درگیر با آن بگذارد. شناخت درست و واکنش مناسب به چنین حوادثی از سوی امدادگران، پزشکان و متخصصان مربوطه تاثیر قابل توجهی بر روند ماجرا دارد.
تقلیل دادن مشکلات مربوط به سلامت در زمان شیوع بیماری و بحران، یکی از دستاویزهای حکومتها برای تنشزدایی و غیرسیاسی جلوه دادن مسائل سلامت عمومی و به نوعی روشی برای برونرفت از مشکلاتی است که اغلب به دلیل سومدیریت همان حکومتها و یا بیعدالتی و فساد بوجود آمده یا گسترده شده است.
با توجه به مستندات تاریخی موجود، از چند قرن پیش تاکنون، بسیاری از سیاستمداران در پی آن بودهاند که با تقلیل مشکلات عمومی جامعه آنها را به مسائل روانی مرتبط کرده و به نحوی از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنند. نمونههای بیشماری از این موارد را میتوان در توجیهات سیاسی در مورد کووید، ایدز و دیگر بیماریهای فراگیر دید.
اختلال روانتنی جمعی بیش از آنکه یک تشخیص پزشکی قلمداد گردد، یک مشاهده اجتماعی و اپیدمیولوژیک است. به عبارت دیگر در منابع رسمی از جمله راهنماهای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM-5) که یک راهنمای تخصصی مربوط به بیماریهای روانی است، این اختلال به عنوان یک بیماری مشخص تعریف نشده است.
در پاسخ به مسائل مربوط به آسیبهای روانی باید توجه داشت که هر مواجهه شیمیایی احتمالی با مواد ناشناخته، چه از نوع خطرناک یا کمخطر به طور طبیعی موجب واکنش اضطراب میشود. در مسمومیتهای زنجیرهای دانشآموزان ایرانی گرچه به دلیل عدم دسترسی به بیماران و همینطور نتایج آزمایشگاهی به طور قطع نمیتوان در مورد نوع و میزان گازهای احتمالی سخن گفت، اما براساس آنچه از سوی قربانیان و کادر درمان مطرح شده وجود مواد شیمیایی سمی با دُز کم مانند ارگانو فسفاتها و گاز اعصاب یا مواد محرک مجراهای تنفسی محتمل است.
وظیفه نهادهای مسئول در هر جامعهای آن است که به بررسی نوع مواد و میزان مواجهه پرداخته و سپس به صورت شفاف به اطلاع جامعه برساند. بدیهی است که بدلیل عدم شفافیت، برخوردهای امنیتی و انتشار اطلاعات ضد و نقیض، نیروهای امدادی و کادر درمان نتوانند بیماران را به درستی درمان کنند. رویهای که از یک سو به دلیل شوک ناشی از برخورد با ماده شیمیایی و از سوی دیگر نبودن اطلاعات در مورد روند بیماری و درمان باعث تشدید نگرانیها و اضطراب در دانشآموزان، والدین و همینطور کادر درمان شده است.
در نهایت با توجه به آنچه گفته شد، دانشآموزان قربانی اصلی سیاستهای حکومت هستند. به عبارت دیگر دانشآموزی که به دلیل فشار روانی ناشی از حملات شیمیایی دچار استرس و اضطراب شده، هم اندازه و حتی بیشتر از دانشآموزی که آسیب جسمانی دیده قربانی سیاستهای غلط حکومتی شده است.
در پایان میتوان به این جمعبندی رسید که آنچه در مدارس ایران میگذرد بنابر گفتههای مسئولان جمهوری اسلامی حملات شیمیایی بوده است. بروز حملات شیمیایی با عوامل ناشناخته، عدم انتشار گزارشهای دقیق، عدم بررسی و شناخت گازهای احتمالی همه و همه مواردی هستند که با مسائل اضطرابی گره خوردهاند. از آنجایی که در حوادث مختلف چه از نوع فیزیکی یا شیمیایی، کودکان آسیبپذیری بالاتری از افراد بالغ دارند، وجود استرس و اضطراب کاملا طبیعی و همسو با علائم فیزیکی ناشی از حملات شیمیایی است، اما نباید بهانهای برای تقلیل دادن فاجعهای انسانی به یک مساله (بظاهر کم اهمیت) روانی شود.
پاسخ قاطع به این سوال که چه میزان از آسیبهای روانی وارده به دانشآموزان مستقیما به دلیل وجود گازهای شیمیایی است تنها و تنها پس از انتشار گزارشهای دقیق و شفاف از سوی نهادهای بینالمللی بیطرف قابل ارزیابی است.
این گزارش به مرور زمان تکمیل و به روز خواهد شد.